اولین نجات دهنده خدا هست و در زمان های مختلف میتوان ذهن نجات دهنده داشت یعنی چه؟ یعنی ذهن نجات دهنده منتظر نجات نمیماند خود اول نجات دهنده میشود.اما ذهن نجات دهنده در چتر آموزه ها پر میشود و چتر باز میتواند دیگری را نجات دهد و یک چتر بسته سقوط و انهدام هست.تمام نجات دهنده های تاریخ راهبردی بودند . یعنی چه؟ یعنی رهبری هدایت فکری میکردند .در سخت ترین زمان ها بهترین عملکرد ها و خب دربازه هایی بسته به آن شخص مقابله هایی بوده. قوت قدرت خدا.انسانی بسیار ذهن قدرتمند دارد اما ذهن خسته قدرت کافی ندارد ذهن درست کار دهی بهتری دارد تا یک ذهن خسته چگونه یک ذهن خسته را میتوان نو کرد.باید درون ذهن خود را تمیز بدهید پر کنید از درستی خوبی ان موقع خواهید دید اول خودتان نجات پیدا میکنید بعد خانه خود و بعد برون رفتار جامعه خود.خب بله در این بازه نیروهای تاریکی مقابله میکنند.از آدمهایی که درون و زبانشان لعنت هست اجتناب کنید زیرا لعنت بد هست. لعنت نفرین و تندمزاجی بد هست.اما لعنت چیست خود انرزی منفی هست رحمت خوبست.برای هم رحمت خواستن درون را صاف کردن.اگر ما میگوییم خدایی جهان را خلق کرده میتواند توازن بدی را جواب دهد.اما به کسی که واقعن تاریک و خود را نمیخواهد نجات دهد.یعنی شر مطلق هست.شر مطلق یعنی ذهنش را بسته درونش را تاریکی گرفته. خب این کار هر کسی نیست دست قدرتمند میخواهد یا برون کننده قدرتمند وصل مستقیم به اصل زنجیره.بعضی افراد به حسب کارهایی که کردند بسیار زیاد تاریک شدند. هر جنایتی کردند مثال هست هر چیزی که بد بوده عمل کردند انقدر زیاد که سخت میشود برون کردن آن.میتوانند نشان دهنده بدی برای طرز تفکر خود باشند.چون بنگرید به آن افراد میگویید شما از چه آموزه ای پر شدید.و بعد نصیحت هم میکنند که به آموزه ما در بیا.مثالست.آنقدر انرژی طرف منفی هست که حالت را بد میکند.بعد خب میگویی این شخص ممکنست پر از آموزه اصیل آن نشده.برآورد باید کرد روی مومن واقعی در هر طرز فکری.پس لعنت بد هست. زیرا انسانی از همه مسائل خبر ندارد شخصی را لعنت میکند اما نمیداند آن شخص اصلان در چه شرایطی هست.چون اول آن نمیتواند بفهمد چرا دارد آن کار را میکند.چه کسی هست. چرا اینجوری شده.چرا آن کار را میکند. قدرت بر درک شرایط آن شخص را ندارد.همنشینی با فرد مطلق تاریک رفتار شما را درون تاریک میکند برون آن برخورد شما میشود اما صبر انسانی میزان دارد.مثل شیشه آب که پر شود سر ریز شود.اما کنترل ذهنی چون میداند دارد با تاریکی میجنگد.تاریکی میخواهد سقوط دهد روشنایی میخواهد صعود دهد.سقوط خیلی بد سخت هست.شخص مومن حقیقی حتی آنهایی که غیر دین ادیان فقط خدا پرست مطلق هم باشند که همه اول خدا پرستی مد نظر هست. مثال یعنی فقط میگوید خدا.خب اگر بخواهیم فرقه.دین. عقیده جهان اینقدر زیاد هست که گاهی خبر از همه اینها نیست اما بهترین طرز فکر آنست.که انسانی جای خود را پیدا کند والا جای کسی دیگر را بخواهد بگیرد هلاک میشود دین اصلان شوخی بردار نیست. مثلن بعضی افراد در جهان فقط بخاطر یک مکاشفه گفته شده تو فلانی هستی اصلان ببین کی بهت مکاشفه کرده بعد ببین توانت چیست بعد ببین کی هستی اعمالت را نگاه کن بعد ببین قدرت عملکرد داری بعد ببین اصلان گروه خونیت به آن شخص میخورد. حال چگونه میشود.پس مومن حقیقی چون از خدا ترسی نه مثال وحشت نه خدایی که شوخی سر مسائلی ندارد.در حالی که مهربانست. پس سعی کن اگر مکاشفه شده تفکر در ان کنی. بعد حال خود شناسی. حال اگر لازمه آن را شخص ندارد مفید باشد.اگر پایه کاری را برای ان شخصیت میریزد درستی پر شوند و تعلیم و تبلیغ و ترویج و اماده سازی برای فرمان خدا.پس حتمان لازم نیست کسی خاص باشید قوت شما به عنوان یک انسان میتواند زیاد شود. حال کسانی هم که خود شناسی کنند بخواهند تفره روند خود میدانند.در حالی که در این راه تفره بردار نیست. قوتی انقدر سنگین هست که میفشارد حال خراب میشود. اگر راه اشتباه روی اگر باید ببینی کدام سمت ترا انرژی میدهد و درونت روشن میشود نه آنکه آن سمت دیگر بد باشد نه. این مخصوص بعضی افرادست. والا مربوط همگانی نیست. گاهی آدمی مثال پوکیدن میشود.سریع باید میزان شود و آنچه پر میشود عمل کند. این را آن دسته افراد میفهمند که در این شرایط ها هستند.لزومان نه اینکه آن راه را قضاوت کنیم نه بلکه رضایت خدا را بر رضایت همه هستی اولویت بدانیم.
در خلقت توجه کردن باعث شکوفایی ذهن انسان میشود.این شکوفایی در خلقت در فصل ها و زیبایی های آن یافت میشود.بهار.شکوفه.تابستان گرمای آن و زیبایی هایش .پاییز و آن برگ ریزآن و زیبایی هایش.نگاه ما به همه چیز مثبتی که در پیرامون ما هست انرژی مثبت به نگاه ما هست. اینکه بتوانیم در این انرژی حالت خوب ان را دریافت و انتقال دهیم. یک فرد با همین حس میتواند با کائنات همراه شود.زیرا در غیر این خورد میشود. اگر کوهی از انرژی منفی را درون خود بکارد.پس تاثیر در پیرامون هست. سخت هست چون شما در مقابل تاریکی که تنها بحث یک پیرامون خاص نیست این مسئله قدیمی کهن هست روشنایی و تاریکی در یک مبحث کهن و نو ان از قدیم هست.زیرا روشنایی اگر بر تاریکی غلبه یابد میتوان اول خود را شکوفا دهد انسانی بعد فصل بهار درون خودش شکوفایی برون گیرد.پس اموزه خوب میتواند یک انسان را زنده کند و در این زنده کردن دیگری را اموزه بد کشنده خود و دیگریست.پس تاثیر گذاری ان اول خدا و بعد فصل بهار درون خود انسان از اتصال هست.خب یک بیمار میتواند بگوید حالم وخیم هست و همین حال وخیم او را از پا در اورد میتواند با کنترل ذهنی خود انقدر به خود انرزی مثبت بدهد که درونش را خزان ذهنی نگیرد و درونش را بهار ذهنی فرا گیرد.بعضی اموزه ها زمان بردار خاص زمان خاصی نیست اگر قرن ها هم بگذرد میتواند زنده کننده باشد.زیرا انسان در زمان هایی نیاز به خواندن دارد تا این جملات درونش زنده شود و حالت وخیمش را خوبی گیرد و ان هم اینست تو میتوانی با قدرت ذهن خوب مثبت نگری و بهار دادن به خود خزان های پیش روی خود را زنده کنی. و این حالت خوب را به دیگری انتقال دهی و او به داخل خانواده و جامعه خود زنجیره خوبی مربوط به برخورد یک حالت خوب در یک پدر به انتقال خانواده. این یعنی جلوگیری از فجایع زیرا محبت مهربانی میتواند با اموزه های خوب از وقایعی جلوگیری کند که گاهی ادم فکرش را نمیکند.پس ذهن انسانها مخلوقات خدا ارزشمند و درون آن یعنی بذر خانواده. بذری که اگر در مزرعه درستی و مهربانی شکوفا شود یک مشکلات را سختتر نمیکند بلکه اول کنترل ذهنی میدهد و بعد در شرایط بهترین روش را عملکرد و تفکر کردن و انجام دادن هست.پس بجای نمک زخم سعی بر ان باید باشد مرحم همدیگر شدن بشویم. این حداقل و حداکثر توانی که بر میاید آن هم میشود شد.