فانوس-27

پس مسئله خدا ستیزی بعضی افراد که خدا پرست هم بودند متاسفانه بر اساس رفتارهای غلط یا تفکر در ادیان و سوء استفاده های مالی و... گاهن بی دین و بعد خدا ستیز شدند.گاهن نتوانستند تشخیص دهند که آن خط داخل آن دین چه بوده و از کجا کار خراب هست. ظاهری سریع یا مدت طولانی  بودند اما بر اساس خط انحرافی ضد دین و بعد خداستیز یا اصلان ناخدایی را برگزیدنند.در حالی که خدا بسیار مهربانست.خداوند بسیار عادلست. خداوند بسیار رحمت خواه هست.اونها در داوری الهی در روز قضاوت نهایی حسابشان هاویه هست.زیرا قدرت منافع را بر خراب کردن همه زنجیره ها کار بستند.اما من از نام بردن پرهیز میکنم.زیرا آن بی دین اصلی بسیار  کارش خرابتر از این حرف ها هست.اما شاخ برگ یافته.و امای دیگر معما نیست اما  خداوند خیریت هست هیچگاه بدون دانش معنوی به جنگ با خدا نروید زیرا مسائل اصلی آن را نمیدانند متاسفانه این عملکرد قوی قدرت امیال زمینی هست والا خداوند بسیار هم مهربانست و یک ایماندار واقعی به خداوند هیچگاه حسب رفتار غلط نتیجه نباید بگیرد بلکه پر شود و بفهمد یا بتواند به آنچه گفته میشود برسد.


فانوس-27

اولین نجات دهنده خدا هست و  در زمان های مختلف میتوان ذهن نجات دهنده داشت یعنی چه؟ یعنی ذهن نجات دهنده منتظر نجات نمیماند خود اول نجات دهنده میشود.اما ذهن نجات دهنده در چتر آموزه ها پر میشود و چتر باز میتواند دیگری را نجات دهد و یک چتر بسته سقوط و انهدام هست.تمام نجات دهنده های تاریخ راهبردی بودند . یعنی چه؟ یعنی رهبری هدایت فکری میکردند .در سخت ترین زمان ها بهترین عملکرد ها و خب دربازه هایی بسته به آن شخص مقابله هایی بوده. قوت قدرت خدا.انسانی بسیار ذهن قدرتمند دارد اما ذهن خسته قدرت کافی ندارد ذهن درست کار دهی بهتری دارد تا یک ذهن خسته چگونه یک ذهن خسته را میتوان نو کرد.باید درون ذهن خود را تمیز بدهید پر کنید از درستی خوبی ان موقع خواهید دید اول خودتان نجات پیدا میکنید بعد خانه خود و بعد برون رفتار جامعه خود.خب بله در این بازه نیروهای تاریکی مقابله میکنند.از آدمهایی که درون و زبانشان لعنت هست اجتناب کنید زیرا لعنت بد هست. لعنت نفرین و تندمزاجی بد هست.اما لعنت چیست خود انرزی منفی هست رحمت خوبست.برای هم رحمت خواستن درون را صاف کردن.اگر ما میگوییم خدایی جهان را خلق کرده میتواند توازن بدی را جواب دهد.اما به کسی که واقعن تاریک و خود را نمیخواهد نجات دهد.یعنی شر مطلق هست.شر مطلق یعنی ذهنش را بسته درونش را تاریکی گرفته. خب این کار هر کسی نیست دست قدرتمند میخواهد یا برون کننده قدرتمند وصل مستقیم به اصل زنجیره.بعضی افراد به حسب کارهایی که کردند بسیار زیاد تاریک شدند. هر جنایتی کردند مثال هست هر چیزی که بد بوده عمل کردند انقدر زیاد که سخت میشود برون کردن آن.میتوانند نشان دهنده بدی برای طرز تفکر خود باشند.چون بنگرید به آن افراد میگویید شما از چه آموزه ای پر شدید.و بعد نصیحت هم میکنند که به آموزه ما در بیا.مثالست.آنقدر انرژی طرف منفی هست که حالت را بد میکند.بعد خب میگویی این شخص ممکنست پر از آموزه اصیل آن نشده.برآورد باید کرد روی مومن واقعی در هر طرز فکری.پس لعنت بد هست. زیرا انسانی از همه مسائل خبر ندارد شخصی را لعنت میکند اما نمیداند آن شخص اصلان در چه شرایطی هست.چون اول آن نمیتواند بفهمد چرا دارد آن کار را میکند.چه کسی هست. چرا اینجوری شده.چرا آن کار را میکند. قدرت بر درک شرایط آن شخص را ندارد.همنشینی با فرد مطلق تاریک رفتار شما را درون تاریک میکند برون آن برخورد شما میشود اما صبر انسانی میزان دارد.مثل شیشه آب که پر شود سر ریز شود.اما کنترل ذهنی چون میداند دارد با تاریکی میجنگد.تاریکی میخواهد سقوط دهد روشنایی میخواهد صعود دهد.سقوط خیلی بد سخت هست.شخص مومن حقیقی حتی آنهایی که غیر دین ادیان فقط خدا پرست مطلق هم باشند که همه اول خدا پرستی مد نظر هست. مثال یعنی فقط میگوید خدا.خب اگر بخواهیم فرقه.دین. عقیده جهان اینقدر زیاد هست که گاهی خبر از همه اینها نیست اما بهترین طرز فکر آنست.که انسانی جای خود را پیدا کند والا جای کسی دیگر را بخواهد بگیرد هلاک میشود دین اصلان شوخی بردار نیست. مثلن بعضی افراد در جهان فقط بخاطر یک مکاشفه گفته شده تو فلانی هستی اصلان ببین کی بهت مکاشفه کرده بعد ببین توانت چیست بعد ببین کی هستی اعمالت را نگاه کن بعد ببین قدرت عملکرد داری بعد ببین اصلان گروه خونیت به آن شخص میخورد. حال چگونه میشود.پس مومن حقیقی چون از خدا ترسی نه مثال وحشت نه خدایی که شوخی سر مسائلی ندارد.در حالی که مهربانست. پس  سعی کن اگر مکاشفه شده تفکر در ان کنی. بعد حال خود شناسی. حال اگر لازمه آن را شخص ندارد مفید باشد.اگر پایه کاری را برای ان شخصیت میریزد درستی پر شوند و تعلیم و تبلیغ و ترویج و اماده سازی برای فرمان خدا.پس حتمان لازم نیست کسی خاص باشید قوت شما به عنوان یک انسان میتواند زیاد شود. حال کسانی هم که خود شناسی کنند بخواهند تفره روند خود میدانند.در حالی که در این راه تفره بردار نیست. قوتی انقدر سنگین هست که میفشارد حال خراب میشود. اگر راه اشتباه روی اگر باید ببینی کدام سمت ترا انرژی میدهد و درونت روشن میشود نه آنکه آن سمت دیگر بد باشد نه. این مخصوص بعضی افرادست. والا مربوط همگانی نیست. گاهی آدمی مثال پوکیدن میشود.سریع باید میزان شود و  آنچه پر میشود عمل کند. این را آن دسته افراد میفهمند که در این شرایط ها هستند.لزومان نه اینکه آن راه را قضاوت کنیم نه بلکه رضایت خدا را بر رضایت همه هستی اولویت بدانیم.

فانوس-26

در خلقت توجه کردن باعث شکوفایی ذهن انسان میشود.این شکوفایی در خلقت در فصل ها و زیبایی های آن یافت میشود.بهار.شکوفه.تابستان گرمای آن و زیبایی هایش .پاییز و آن برگ ریزآن و زیبایی هایش.نگاه ما به همه چیز مثبتی که در پیرامون ما هست انرژی مثبت به نگاه ما هست. اینکه بتوانیم در این انرژی حالت خوب ان را دریافت و انتقال دهیم. یک فرد با همین حس میتواند با کائنات همراه شود.زیرا در غیر این خورد میشود. اگر کوهی از انرژی منفی را درون خود بکارد.پس تاثیر در پیرامون هست. سخت هست چون شما در مقابل تاریکی که تنها بحث یک پیرامون خاص نیست این مسئله قدیمی کهن هست روشنایی و تاریکی  در یک مبحث کهن و نو ان از قدیم هست.زیرا روشنایی اگر بر تاریکی غلبه یابد میتوان اول خود را شکوفا دهد انسانی بعد فصل بهار درون خودش شکوفایی برون گیرد.پس اموزه خوب میتواند یک انسان را زنده کند و در این زنده کردن دیگری را اموزه بد کشنده خود و دیگریست.پس تاثیر گذاری ان اول خدا و بعد فصل بهار درون خود انسان از اتصال هست.خب یک بیمار میتواند بگوید حالم وخیم هست و همین حال وخیم او را از پا در اورد میتواند با کنترل ذهنی خود انقدر به خود انرزی مثبت بدهد که درونش را خزان ذهنی نگیرد و درونش را بهار ذهنی فرا گیرد.بعضی اموزه ها زمان بردار خاص زمان خاصی نیست اگر قرن ها هم بگذرد میتواند زنده کننده باشد.زیرا انسان در زمان هایی نیاز به خواندن دارد تا این جملات درونش زنده شود و حالت وخیمش را خوبی گیرد و ان هم اینست تو میتوانی با قدرت ذهن خوب مثبت نگری و بهار دادن به خود خزان های پیش روی خود را زنده کنی. و این حالت خوب را به دیگری انتقال دهی و او به داخل خانواده و جامعه خود زنجیره خوبی مربوط به برخورد یک حالت خوب در یک پدر به انتقال خانواده. این یعنی جلوگیری از فجایع زیرا محبت مهربانی میتواند با اموزه های خوب از وقایعی جلوگیری کند که گاهی ادم فکرش را نمیکند.پس ذهن انسانها مخلوقات خدا ارزشمند و درون آن یعنی بذر خانواده. بذری که اگر در مزرعه درستی و مهربانی شکوفا شود یک مشکلات را سختتر نمیکند بلکه اول کنترل ذهنی میدهد و بعد در شرایط بهترین روش را عملکرد و تفکر کردن و انجام دادن هست.پس بجای نمک زخم سعی بر ان باید باشد مرحم همدیگر شدن بشویم. این حداقل و حداکثر توانی که بر میاید  آن هم میشود شد.


fanoos25

1-مهربانی بهترین هدیه ایست که خداوند برای درون انسان قرار داده که در برون آن را میتوان به دیگری هدیه داد.

2-ترس و ترسانیدن بدترین چیزیست که بشریت باید از آن دوری کند زیرا خداوند مهربانست.

3-هدیه چیست گاهی یک جمله بهترین هدیه است و آن در درون دیگری حس خوب را کاشتن هست.

4-رضایت خدا مهمترین امریست که میتواند سرچشمه به دریا باشد اگر چشمه به دریا وصل شد عالیست.

5-باور به حیات بعد از موت این نیست که ما نگاه کنیم  که به سیارات و کره زمین و  سیارات که بعد از زمین ما به کجا میرسیم به مثلان ماه خب در این نگاه ما فکر میکنیم کجا میرویم بالای اسمان کجاست و سیارات این نگاه علمی هست بسیار هم خوبست که علم پیشرفت کرده اما  خداوندی که قادر هست این همه سیارات بیافریند خلق کند عالم ارواح را هم در طبقات فرا دید علم بشر خلق میکند شاید از نظر علم با منطق علمی رد شود و انسان فکر کند خب ما این سیارات بعد این آسمان را داریم پس طبقات آسمان کجاست و روح به کجا خواهد رفت اما خداوند را شناختن و پی بردن به اینکه خداوند قادر هست پس اسرار علمی ارزش خود دارد و اسرار معنوی ارزش خود را دارد این بستر پر مبحث ترین میتواند باشد اما نتیجه آن مهمتر هست پس عالم بعد موت با وجود علم و سیارات و اینها میتواند دو وجه  معنویت و علم باشد چیزی که در آن میتواند سرچشمه کوبیدن ها و جستن ها باشد.

فانوس-23

پس انسانی شبیه دوستی که انتخاب میکند میشود.مثال شما دوستتان شبیه شما نیست اما رفتار او در شما عملکرد میکند.عملکرد دوست شما تاثیر رفتار او میشود در شما. پس انتخاب دوست خوب میتواند شما را رهنمود کند به رفتار او. مثال شخصی میگوید من از فلانی تعلیم یافتم و او را یاد میکند به نیکی .در او تعلیمات او خوب بوده. و پذیرفته تعلیمات او را و بعدان از او به نیکویی یاد میکند.حال دوست شما خدا باشد شما رفتار خدایی پیدا میکنید. خداوند سخاوت هست. خداوند عادلست خداوند قادر هست.خداوند روشنایی هست .روشنایی یعنی در همه امورات درست عمل میکند.میگویند شخصی خدایی هست.یعنی چه یعنی رفتار او سکنات او چهره او همه اعمال رفتار او مثبت هست.اصلان مثل زشتی زیبایی صورت به عنوان نماد زیبایی شناختی و زشتی نیست. گاهی یک شخص چهره خاصی ندارد اما آنقدر جاذبه چهره او شما را جذب میکند که نگاه به چهره او نمیکنید که چه شکلی هست او در درونش و برونش خدایی عمل میکند. خیریت میخواهد شما را به دره نمیندازد . خب روی خود کار کرده. مثال شخصی از اول شروع به کاری میکند همه امورات آن کار را نمیداند تا پیشرفت کند. آنقدر دوست شما در شما تاثیر میکند که شما شبیه او میشوید.اگر انسان میمیرد روح او کجا میرود.حال اگر انسانی روح خدایی داشت روح او کجا میرود.آیا میشود روح خدا را کشت خیر.آیا میشود روح را کشت خیر اما جسم کشته میشود مرگ یا هر چه که فکر کنید عمر پیاله و پایان دارد اما روح کجا میرود.روح مترقی و خدایی سبک پرواز میکند و سنگین نیست آنقدر سریع از زمین مردگان میکند که  انگار منتظر رسیدن به حضور ملکوت الهی هست.روح درگیر و سنگین هنوز درگیر هست چه شده چه اتفاقی افتاده.سرگردان هست بار پرواز سنگینست.این که ملموس هست.حتی تجربه کنندگان مرگ در دستاویز جسم هستند اموراتی را میبینند چون روح جدا نشده .حالت بین موت و حیات هست.اتفاقات را میگویند. اما تا کجا خیلی حالت مرگ نزدیک میشود تا رفتن قسمتی برگشتن هست حالت وخیم مرگ.حالت وخیم تجربه کنندگان متفاوت هست. تا کجا رفتند و چقدر میتوانند بگویند.روح خدایی سریع میرود کاری ندارد چه شد چه بوده چطوری مرده.خیلی مشتاق رسیدن به ارواح مترقی و دوستانشان هستند آنها چشم انتظار حضور آنها در بین ملکوت الهی یا آسمان فرای دید ما هستند.آنها هم همان ما ها هستیم که الان جسم داریم آنها از قید جسم آزاد شدند قفس را شکستندو رسیدند منتها قبلش درست و خیریت و زندگی مفید داشتند.آنقدر دوستان در انتظار خوبانند که حاضرند ملکوت را هم درنگ موقت کنند و دیدار دوستانشان آیند یعنی از جایی که اگر به آنها گویند بیایید دوباره قفس تن کنید حاضر نیستند. مگر امر خدا که هر ممکنی را ممکن میکند و اسامی مختلف روش های مختلف دارد. نه تسلسل نه تناسخ بلکه اصل برابر اصل همان.برای امری مهم.حال چندو چون آن سنگین هست.گاهی فردی شباهتی با فردی میابد مثال یک تصویر قدیمی از شخصی کنار او می ایستد میبیند مو نمیزند.اما پرتره ها و نقاشی ها زمان کشیدن آن مهم هست.یا نقاشی مکاشفه ای کرده کشیده.این هم صاحب نظر دارد. و کارشناس.اما اینکه این روند برای چه هست. گاهی افرادی کاملان رد میکنند و یک زندگی را متصور میشوند.گاهی مثال اسامی مختلف برای ان میگذارند. مثال تولد دوباره از امری در نو شدن. گاهی تولد دوباره به خواست خدا.گاهی هم شکل آن اتفاقی و ناگهانی و گاهی هم توصیفات گوناگون از نحوه آمدن بعضی افراد از گذشته به آینده. گذشته یعنی تفکر انسانی ما والا گذشته در حیات بعد از موت زنده تر از حیات فعلی ماست.هیچکسی برای خدا نمیتواند خط کش بگذارد و با عقل بشری برای خدا حکم کند.مگر خود را خدا بداند.حال اگر بگویی یک خدایی که برای بشریت میگوید فلان کار را خدا انجام نمیدهد ممکن نیست. اما در نظر خدا هر غیر ممکنی ممکنست.حال برای خدا حکم میکنند خب قدرت دارند یک مگس که هیچ یک پشه بیافرینند خلق کنند عاجزند.حتی بال مگس را که زنده کنند.یعنی پر بزند. مثالست یعنی در خلق مگس عاجزند. مگس هم میمیرد پشه هم میمیرد. پس  جان دارد. مورچه هم جان دارد جانش شیرین خوشست.مثال بارز زیبا در یک اثر هنری که شخصی خلق میکند مثال آنست که چیزی را خلق میکند که جان ندارد. اما زیباست.گاهی مثال اثرهای هنری فاخر  حرف دارد.اما این اثر  چقدر  در ان اندیشه و معنویت و حال هدف مهم بوده. کار درست درست نمود میکند.