فانوس-1

آنکه خوبی کند ثمره آن را درو کند و آن که بدی کند ننگ آن را بر تن کند و آنکه رحمت خواهد مرحمت شود و آن که مرحمت خواهد مرحم شود و آنکه مرحم شود مردمک شود و آنکه مردمک شود چشم خوار نشود زیرا خدا مرد نیکو را در نظر خویش خوار نکند زیرا نظر خدا فوق نظر بشریت هست و به دل و تفکر او غالب هست.و آنکه قلم درست بر تفکر گیرد قلم درست را تفکر جان کند و آنکه تفکر جانش تفکر بذر نیکویی باشد بدی را درو نکند و آنکه نیکو بکارد ثمره نیکو عمل اورد.آنچه بر سختی ها صبرست در نظر خداوند رحمت بر حاصل اعمال هست زیرا هیچ سختی نیست که در نظر خدا از نیکویی آن بکاهد مگر سختی در ظلم بر خود زیرا کسی که بر دیگری ظلم کند مثال اینست که بر خود ظلم کرده زیرا ظلم دیگری ظلم فروکش بر سر خود هست. اما انکه نه ظلم کند نه ظلم را دوست بدارد اگر ظلم بر او شود از نظر خداوند این ظلم بر آنکه بر او ظلم کرده هست پنهان نمیماند. زیرا نظر خدا فوق نظر بشریت هست. و آنچه خدا بخواهد به سرانجام میرسد و آنچه خداوند نخواهد به هیچ نمیرسد.اگر امروز با روز قبل فرق نکند در تعلیم در علمو در بهتر شدن یک روز انگار همان روز قبل با همان اوصاف روز قبل خواهد بود و روز قبلی که روز بعد را نسازد همانند روز قبل میماند .اما آنچه تعلیمات هست از آنچه تعلیم درست هست گم نشود زیرا هیچ تعلیم درستی نیست که در تفکر نتواند نشیند مگر انکه آن تعلیم و تربیت اول از بطن وجود خود بر نیاید وقتی از بر وجود تعلیم بر آید لاجرن بر تفکر ریشه کند و ریشه درست خشک نشود مگر بر مزرعه ناحاصلخیز تفکر ناحاصلخیز مانند تفکریست که بذر کاشته میشود اما تاریکی بر ان غلبه کرده و آن را از عمل آوردن در میاورد و بذر را در کاشت خشک و نمود آن نه ساقه ای شود و نه برگی.هر کسی که طالب خوبی برای دیگریست نگاه نمیکند که دیگری چه بدی دارد زیرا بدی در مرحم شدن بر او اگر توان عملکرد شود بذری در رشد اوست. اما زبان مثال مار گزنده هست که اگر نیش زند زخم روح در دیگری میشود. اگر روح آدمی کوچک باشد وسعت تفکر او همان زبان اوست و اگر زبان مرحم نباشد زخم هست.روح انسانست که خورده میشود اما جسم پوشش تن هست که آن را در قوت روح در یک اتصال به عملکرد میاورد والا دست و پا بدون روح مثال مجسمه خشک هست که بیفتد و خورد شود و خاکدان شود اما روح هست که جان تازه میدهد هر وقت که دست به خیریت و پا به درستی قدم بردارد آنکه قدم خیر بدارد و آنکه دستش درست در کار خیر آید و آنکه تفکرش عملکردش و  درون و برون در درستی بر آید هر کاری را به رضایت خداوند انجام خواهد داد و رضایت خدا را اول مد نظر دارد با هر نامی که خدا را بخواند خداوند بر او که به نیت قلب اگاه هست جواب میدهد اما  اگر بت باشد جوابی نمی آید.آیا بت چیست بت نه عمل میکند نه جواب میدهد آیا میشود با بتی حرف زد و او جواب دهد خیر مگر بت مجسمه هم باشد با قوت امر خدا از ندای آنچه حتی سنگ به حرف آید شود و آن معجزه هست والا سنگ چوب بت  پرستی  یعنی قوت را از بیجانی خواستن که قدرت تکلم ندارد زیراساخته دست بشریت هست اما در امر خدا همه چیز ممکنست پس دستور مافوق بشریت هر امری را ممکن میکند که به این گفته میشود قدرت خداوند بر تمامی  کائنات و زمین و آسمان.حال  خواست و اراده خداوند بر همه چیز ارجحیت دارد.کلام بذری سنگین میتواند باشد اما کلام اگر باز شود مثال پسته سر بسته هست که رویش پوشیده اما درونش مغز کلام هست مغز کلام پوسته دارد اما پوسته لایه بی جوابی هست اما درون پوسته جواب آن هست. هم خوشمزه میتواند باشد هم تلخ اما تلخی کلام برداشت غلط از کلام هست که به خورد دیگری رود و شیرینی آن عملکرد کلام در دیگری و عملکرد آن در تفکر در تمیز دادن شکافنده کلام و انتقال آن به دیگری.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد