پس آموزه هایی که به خود میدهید و وارد تفکر خود میکنید از طلوع خورشید تا هر زمان مثال غروب خورشید یا بعد آن تا خواب .یعنی از بیدار شدن به خود بگویید چه طلوع زیبایی چه میکند به شما حس خوب را انتقال میدهد و لبخند بزنید به شما حس خوب انتقال میدهد پس خوبی را وارد ذهن خود کند تا در آن رشد کنید رشد افکار خوب میتواند شما را به حس خوب و انرژی خوب رهنمود کند.اگر شما حس خوب را به دیگری انتقال بدهید به روح او خود شما هم حس خوب را دریافت کردید.اما اگر حس بد را به دیگری انتقال بدهید این حس بدی که انتقال میدهید اول خود شما را درگیر میکند شخصی ممکنست از طلوع تا غروب حس بد را به افراد منتقل کند.نیش زبان.آزردن دیگری.دعوا انداختن.بد گفتن.احساسات دیگری را آزردن.همه اینها بد هست. انگار در دل دیگری مثال یک لباسشویی عمل میکنید که رخت بیندازند و هی بچرخانند.اما در حس خوب شما در این حسی که میدهید خوب را دریافت میکنید.و چرخه کائنات با شما خوب رفتار میکند.زیرا بر خلاف خواست کائنات خدا حرکت نمیکنید بلکه به جهت درستی حرکت میکنید.شاد کردن دیگری.حس خوب دادن.سخاوت روحی.اینست که یک انسان را در ذهن فرد دیگر پایدار میکند نمیگوید فلانی چقدر بد منفی هست یا حس فلانی بد هست فاصله بگیریم بلکه میگویند با فلانی معاشرت کن تا بتوانی در این معاشرت افزان شوی نه بد شوی.حال تاریکی در این وسط عمل میکند.زیرا شخص افراد موثر را و افراد مثبت را روشنایی میداند.برای همینست فقدان بعضی افراد نبودن بعضی افراد آنقدر سنگین هست که جای آن را خالی در بشریت یافت میکنند.تاثیر بعضی افراد آنقدر زیادست که نبودشان مثال نبودن یک چرخ مهم در بشریت میماند.خداوند چرخه همیشه در ازل تا ابد هست ابد یعنی همیشه هست.دوستی با خدا خیلی زیباست اول آن اعتماد به دوست هست دوست خوبیست زیرا شما را قدرت و قوت میدهد.دست شما را ول نمیکند.اما اگر به ضد بشریت شوید خداوند را از درون خود بیرون کرده و تاریکی را وارد میکنید تاریکی به خود رحم نمیکند چه رسد به شما. تاریکی بد همه چیز را میخواهد تاریکی را ابلیس یا هر امری که به ضرر خود باشد بدانید یعنی چه؟انسان برای دست یافتن به نزدیکترین ملموس کردن شکل دادن به هر چیزی نماد میاورد تاریکی ابلیس.ابلیس سیاهی هست.اما همین سیاهی زمانی روشنایی بوده.یعنی چه یعنی در حد بسیار عالی و بالا بوده اما سقوط کرده.بسیار بیش از هر کسی که در زمان بشری باشد عبادت خدا کرده.اما چه شد سقوط کرد خود برتر بینی یا بالاتر دانستن خود از خدا.خدا خالقست اما عادلی بسیار عالیست میتوانست در آنی ابلیس را نابود کند.اما فرصت داد زیرا عدالتش عالیست.مثال 7 هزار سال زمان آسمانی که بسیار زیادست حال بین 6-7 آن در هزار آن هر هزاره آن چقدر در زمان بالای آسمانیست بسیار زیاد.عبادت کرد بسیار جایگاه بالایی داشته اما برتر بینی که خود را داناتر دانسته خالقی که او را خلق کرده را سر پیچی کند بعد سقوط کند.نگذارید هیچکسی شما را سقوط دهد بلکه به فکر صعود به بهتر بشوید نه سقوط از انچه هبوط بود بدتر شوید پس بهتر شدن یعنی این که در روند تکامل کمال به سمت بهتر شدن حرکت کند انسانی نه پسرفت کند نه درجا بزند بلکه به سمت بهتر شدن حرکت کند.