پس انسانی فکر دارد تعقل و بینش میکند و خود میتواند تشخیص دهد که چه درست هست چه غلط حالا جای تفکر را بردارید میخ وار درون ذهن وارد کنید ذهن پس میزند اگر هم قبول کند بعد از چرخش در تمیز دادن آن را بر آورد میکند و بعد از بر آورد صافی ذهن یعنی خالص آن مثال یک بنزین و توری و وارد موتور شدن عمل میکند چند مرحله رد میشود تا ذهن بتواند آنچه تمیز هست وارد کند. اگر ذهن و فکر انسانی چیزی را وارد ذهن در قسمت عملکرد کند که بد هست در رفتار او و منش او تاثیر میکند پس آنچه وارد ذهن شود در معنای قلب انسانی وارد میشود قلب از تفکر دستور میگیرد والا قلب که یک مثال هست.چون قلب پمپاژ کننده خون شود.اما چه چیزی بالاتر در بدن هست سلطان بدن فکر.اگر پادشاه بدن شما درستی را درون خود کند تمام اجزای آن درستی را جریان میابند دست. پا. نوشتار.عملکرد. حرف زدن. همه مد نظر پادشاه بدن مغز هست. پس مغز خود یعنی پادشاه بدن خود را از خوبی پر کنید و درستی تا عملکرد رفتار تمام آنچه میکنید خوب شود.