Jesus Christ-عیسی مسیح

به تصویر کشیدن عیسی در سال‌های اولیه مسیحیت موضوعی شدیداً بحث‌برانگیز به‌شمار می‌آمد.[۴۴۶] از قرن پنجم میلادی به بعد، تمثال‌های دو بعدی عیسی در مسیحیت شرقی محبوب شدند[۴۴۷] اما ممنوعیت آن توسط امپراتوری بیزانس مانع از پیشرفت این نوع هنر شد، هر چند این ممنوعیت را در قرن ۹ برداشتند.[۴۴۸] با اصلاحات پروتستانی صدای مخالفت‌ها با به تصویر کشیدن عیسی دوباره بلند شد اما به نتیجه‌ای چون ممنوعیت گسترده آن نرسید. از قرن ۱۶ میلادی رفته‌رفته از مخالفت پروتستان‌ها نیز کاسته شد. آن‌ها امروزه از نقاشی‌های عیسی در ابعاد بزرگ اجتناب می‌کنند اما تنها تعداد کمی از آن‌ها با به تصویر کشیدن او در ابعادی چون صفحات یک کتاب مخالفند.[۴۴۹][۴۵۰] استفاده از تصاویر عیسی مورد حمایت رهبران فرقه‌هایی چون مانند آنگلیکان و کاتولیسیسم است[۴۵۱][۴۵۲][۴۵۳] و یکی از عناصر اصلی سنت ارتدکس نیز به‌شمار می‌رود.[۴۵۴][۴۵۵]

نمایش تجلی عیسی یکی از مضامین اصلی در هنر مسیحیان شرقی به‌شمار می‌رفت و هر راهب ارتدوکس شرقی که تعلیم دیده بود تا تمثال عیسی را نقاشی کند، باید مهارت خود را با به تصویر کشیدن این صحنه ثابت می‌کرد

قدیمی‌ترین نقاشی‌های موجود از عیسی مربوط به گوردخمه‌های رم در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم میلادی هستند.[۴۴۴] همچنین برخی از بازنمایی‌های تصویری عیسی که در کلیسای دورا اروپوس کشف شده‌اند حداقل به قبل از سال ۲۵۶ میلادی مربوط می‌شوند.[۴۴۵] از آن پس نیز طی دو هزاره اخیر هنرمندان مختلف با توجه به شرایط فرهنگی، سیاسی و دینی مکان و زمان زندگی خود، عیسی را به شیوه‌های مختلف به تصویر کشیده‌اند

همان‌‌طور که پروفسور رایت اشاره کرده است، رستاخیز برای یهودیان و به تبع آنها، مسیحیان اولیه که از بطن یهودیت برخاستند، معنایی جز رستاخیز جسمانی نداشت. زیستن در خاطره‌‌ها و یادها و یا تداومِ تأثیرِ اندیشه‌‌های بانی و مؤسس یک مکتب شاید تفسیرهای زیبایی از کلمۀ «رستاخیز» باشند، و احیاناً رنگ امروزی داشته باشند، ولی رستاخیز در معنای یهودی‌‌اش ناظر بر هیچ‌‌کدام از این تفسیرها نیست. رستاخیز جز یک معنا نداشت و آن هم رستاخیز بدنی و جسمانی بود. بنابراین، هرگاه مسیحیان با شوق و شورمندی اعلام کردند: «مسیح بلفعل از مردگان برخاسته است»، جز به یک معنا از رستاخیز نظر نداشتند یعنی: رستاخیز جسمانی! اما شاید سؤال پیش آید که اساساً به چه دلیل اعتقاد به رستاخیز و آن هم رستاخیز جسمانی به‌‌خصوص در ادبیات دورانِ فاصل بین عهدعتیق و عهدجدید شدت یافت؟ این مسئله از یک سو به سبب آن بود که یهودیانِ روزگار مسیح در دورانی بلاخیز از تاریخ خود به سر می‌‌بردند و ایمان داشتند که در پایانِ شب تارِ این دورانی که گاه با خون و خونریزی توأم می‌‌شد، پیروزی تابناک خدا به‌‌واسطۀ مسیحایش در انتظار مؤمنین است و هرگاه خدا پادشاهی خود را بر زمین استوار سازد، و شریران را به جزای خود برساند و عادلان را پاداش دهد، آن روز مؤمنین و عادلانی را که جان در راه ایمان خود نهاده‌‌اند، زنده خواهد کرد تا همانند زندگان، از سفرۀ برکت و پیروزی خداوندشان نصیب برند. بنابراین، رستاخیز دو معنا داشت: ۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ شکست شرارت، و ۲-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ آغاز عصری نو یا چنان‌‌‌‌که در کتاب‌‌مقدس به آن اشاره شده، آغاز دوران پادشاهی خدا؛ ولی آغاز پادشاهی خدا به معنای احیاء و بازسازی آفرینش نیز بود، و به این ترتیب نجات الاهی، تمام عالم و آدم را در برمی‌‌گرفت و جهان یکسره نو می‌‌شد و به سپهر خدا در می‌‌آمیخت. ولی در هر حال، رستاخیز رخدادی اسکاتولوژیکال، یعنی آخرزمانی بود. ولی آخرزمان نه به معنای پایان تاریخ، بلکه شروع تاریخ جدید، تاریخ و عصر جدید خدا، که در آن حاکمیّت خدا کل در کل می‌‌شود؛ همان‌‌که مثلاً در اشعیا و ارمیا و دانیال اشاره‌‌ها و وعده‌‌هایی دربارۀ آن وجود دارد.
Christ Blessing (Vatopedi) Orthodox Icon - BlessedMart
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد