قایق ها در مسیر تندباد زندگی روی موج های متلاطم بر کارناوال زندگی شوریدگی های زندگی طرح پنچره ای باران زده بر زندگی ... تنور سرد نانوایی تاریکی ممتد نان بر آهن قصه زنگ زدگی قرن فصل تولد نویی از چراغ بنفش بر شهر ... سوت میزند قطار جایی در دل ریل آهن زده شهر غبار انگیز دود گرفته زندگی شهری اتاقک های روشن و خاموش شعر شب...
/شب شعر ماهی ها/ شهری که میبرد چراغ قرمز را زرد در زمستان قصه آدمک ها نغمه میخواند سروده ای برای زمین نقطه های چند نقطگی بر زمین شوریدگی موج ندارد دریا انگار خواب دریا دارد قصه فردا جایی در دل فانوسک دریایی مردی فریاد زد آی دریا شهر مرا در خود خانه دارد دلی دریا به دریا خانه دارد همانجا که مرا شعر میخواند درون جملگی...
/سمفونی برکه/ سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها غازک های قارقاری در بیشه زاران روی برکه نهالی خشک غزل در بر مردن جهانی خوش بال هایت را باز کن آدمک شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست حسام الدین شفیعیان
شاعر خواب های دلتنگی رویاهای قصه ی دلتنگی تواریخ تاریخ بدون سال سالهای قصه ی دلتنگی پنجره ی رو به شهری آهن آهن های قصه ی دلتنگی کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات هجایای کشیده از درد دلتنگی ماضی بعید قصه دیروزها فعل حال قصه امروز دلتنگی خاطرات خیس باران زده سال شمسی قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی تالاب غرق...
ستاره شهر درون آتش برون زآتش درون زبر آتش کمان از بر اتش ترازوی منهای بار از ترازوی درون آتش مثال برگی که میریزد فصل پائیز درون غبار آتش تندباد موج انگیز صخره برگردان درون ساحل و آتش مقیاس زمین بر منظومه شمسی قمری دور درون سیارک های درون آتش باران که میزند زمین هست آسمان هست کمی بر بال ستارگان درون آتش حسام الدین...
زمستان فصل سرد دور گردون بگردانو بگردان دور گردون زفصل زمستان گر نظر کن زسرما زتابستان گذر کن زفصلها هست خود در آفرینش که فصلی نو به نو هست در آفرینش بکل آفرینش خط نظمیست ولی فصل های آن نو در آفرینش حسام الدین شفیعیان
نغمه ای میزند صبح بر بهاران که روشن میکند آن آسمانها زخورشید در به تابیدن چه زیباست زماه در روشنایی فصل زیباست زآسمان و زمین خود زبینش زهر چه هست در آفرینش که بنیاد جهان چون فصل رویش زبنیاد جهان هست آفرینش زبنیاد جهان در رویشی نو زروئیدن زبذر در حاصلی نو که هست در فکر انسان گردشی در بطن رویش چو نو در نو شوی نو در...